کوچه جعفر جنّی: گشت و گذار در یک محلۀ جنوب تهران
امروز محله امامزاده حسن یکی از شلوغترین محلههای جنوب تهران است اما روزگاری از پایتخت فاصلهای نسبتاً زیاد داشت و یکی از اولین جاهایی بود که حاشیهنشینی در آن شکل گرفت. ظاهرا قدیمها آب و هوای قریۀ «جیِ اولیا» جوری بوده که هر کس برای زیارت امامزاده حسن به این محله قدیمی میآمده، بدش نمیآمده که ماندگار بشود. جمعیت محله اینطوری بالا رفته. علت دیگرش هم این بوده که خط آهن تهران-تبریز هم آن حوالی در دست ساخت بوده و همزمان تهران و محلۀ امامزاده حسن هم رفته رفته بزرگ و بزرگتر میشدند و روز به روز به هم نزدیکتر.
این فرآیند در فاصلۀ سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۸، به ویژه بعد از اجرای قانون اصلاحات ارضی شدت گرفت و بسیاری از مردم شهرستانهای شمال و غرب ایران به این محله آمدند و ترکیب فعلی اهالی را تشکیل دادند؛ ترکیبی عمدتاً متشکل از آذریها، زنجانیها، گیلکها و همدانیها.
آبانباری که پر شد
خیابان اصلی محلۀ امامزاده حسن تابلویی به نام «امینالملک» بر دیوارهایش دارد. امینالملک لقبی قاجاری است که دستکم ۷ تن از رجال قجر به آن خوانده شدهاند اما شاید مشهورترینشان دکتر اسماعیل مرزبان مشهور به امینالملک چشمپزشک و سیاستمدار مهم آن دوران بود. او طی ۹ دهه زندگیاش به نیکوکاری و سادهزیستی شُهره بود و بعید نیست این خیابان هم به یاد او نامگذاری شده باشد. حرم امامزاده حسن در همین خیابان قرار دارد. شاید خیلیها ندانند اما قدیمیهای محله میگویند قدیمترها طبقۀ زیرین امامزاده حسن آبانباری بود که اهالی آب مصرفیشان را از آنجا تامین میکردند. اما از زمانی که آب شهری راه به اینجا یافت دیگر هویتِ خود را از دست داد و شد خطری برای آن بنا. اینچنین بود که برنامۀ توسعۀ محله ایجاب کرد که این آبانبار در لایۀ زیرین ساختمان امامزاده، پُر شود.
رستوران صداقت؛ میزبان کُهنِ شادی و غم
هنوز وارد امینالملک نشدید، جایی که محلیها دوراهی قپان نامیدهاند، سمت چپ کنار شعبۀ بانکِ صادرات تابلوی کوچک یک کبابی قدیمی از زیر داربستهای زمخت و گرد و خاک نشسته بر آن هنوز قابل تشخیص است. جایی که خیلی از اهالی محل از آن خاطره دارند. بعضی کاسبهای محل ناهارشان را از آن میگیرند و برای بعضیها هم میزبان مراسمهای غم و شادی بوده است.
کبابی را آقای ایراندوست مدیریت میکند و سابقهاش به سال ۱۳۴۲ بازمیگردد. این مغازه که حالا برای ورود به آن باید چند پله زیر زمین بروید روزگاری سه سالن داشته، یکی همین بالا که امروز بانکِ صادرات است و دوتا هم پایین که هنوز از آنها استفاده میشود. از میانۀ دهۀ ۷۰ شمسی بود که بانک سالن بالا را خرید و کبابی صداقت در این دو سالن پایین به حیاتِ خود (که حالا نیمقرن از آن میگذرد) ادامه داد.
کوچۀ پر ماجرای جعفر جنّی
از همان اول که به محلۀ امامزاده حسن رفتم و با مردم گرم گفتوگو شدم، بیش از ۵ نفر در بخشهای مختلف خیابانِ امینالملک نشانی کوچۀ جعفر جنی را دادند که حتماً به آن سری بزنم. این کوچه که پر است از لباسفروشیهای جمع و جور و بساط دستفروشیهای رنگانگ، یک سرش در خیابان امینالملک است و سر دیگرش به خط آهن تهران-تبریز میرسد. اینجا روزگاری کوچۀ حاجسیدجوادی نام داشت اما حالا با اینکه مدتی است تابلوی «کوچه شهید نیکپی» بر ورودیاش نصب شده است سالهاست به نام «جعفر جنی» شناخته میشود. واقعاً نام عجیبیست و هر کس هم فلسفۀ نامگذاری آن را یکجور روایت میکند. بعضیها او را یکی از لوتیهای محل میدانستند که در دوران جنگ به جبهه رفت و کشته شد. بعضیها کلاهبرداری به این نام را به یاد میآوردند که یک روز ناپدید شد و دیگرانی روایتهایی بدتر و بهتر داشتند. اما واقعاً جعفر جنی کیست؟
شاید خوششانس بودم که او را دیدم. مردی لاغراندام با موهای جوگندمی آشفته که در مغازهای کوچک در محاصرۀ لباسهای رنگارنگ و خریدارانی مشکلپسند بود. جعفرآقا فروشندۀ این مغازه بود. او و برادرش سالهاست در این محل کاسب هستند. وقتی میپرسم چرا به نام جعفر جنی مشهور شده میگوید: «زمانی که من این مغازه را راه انداختم و لباسفروشی را در این محله آغاز کردم هیچکس این کسب و کار را نداشت. من همزمان به دهها مشتری سرویس میدادم و به خاطر سرعتِ عملم به این نام مشهور شدم.» مشتریانِ اکثراً زنِ مغازۀ جعفرآقا هم تایید کردند که سالهاست او را میشناسند و وقتی او اینجا مغازه داشت خیلی از معابر اطراف حتی آسفالت نشده بود.
نانوایی ۷۰ ساله، کلهپزی ۸۰ ساله!
نبش کوچۀ جعفر جنی یک نانوایی هست که عصرها غلغله میشود. حدود ۷۰ سال است که اینجاست. پیرمردی در صف نانوایی ایستاده که از معدود قدیمیهای باقیمانده در محل است. او میگوید این نانوایی و کلهپزی کنارش هر دو از جمله قدیمیترین مغازههای این راسته هستند.
کلهپزی متعلق به پیرمردی کاشانی است که حالا حدوداً ۱۰۰ساله است و از کار افتاده، او سالها پیش این کلهپزی را به آقای فراهانی اجاره داده و فراهانی حدود ۳۰ سال است که در اینجا کاسب است. این روزها فرزندان او هم در مغازه مشغولند و میگویند کلهپزیشان حدود ۸۰ سال قدمت دارد. با مشتریانی ثابت که هرچند از این محله رفته باشند هنوز هم هر از چندی سری به اینجا میزنند.
موقوفات و اراضی آقاحمید
قنادی ۱۵، ۱۶ سال است که اینجاست. این پاساژ هم خیلی قدیمی نیست. اما میزبانِ این ساختمانهای تازه، یادگاری از گذشته است. همۀ اینها در زمینهایی ساخته شده که متعلق به حمیدخان بوده است. یکی از ملّاکانِ قدیمی محله که کسبۀ امامزاده حسن هنوز هم او را به خاطر میآورند. حمیدخان فرزند و ورثهای نداشت، اینچنین بود که بخشی از اموالش را وقف کرد تا مدرسه بسازند و بخشی دیگر را فروخت تا این پاساژ و مغازهها پا بگیرند.
پاساژ عقیق؛ پاتوق مشکلپسندها
دوگانۀ «شمال شهر-جنوب شهر» در دهۀ ۶۰ و ۷۰ معنا و مفهوم پررنگتری داشت که یکی از نشانههایش سر برآوردنِ مراکز خرید لوکس در نیمۀ شمالی تهران بود و بینصیبی جنوبیها. اما این روزها نیمۀ جنوبی شهر هم مراکز خرید شیک و تودلبرویی دارد که ساعتها وقت و توجه خریداران را به خود اختصاص میدهد و آرام آرام شکافی که سالها میانِ دو گروه از شهروندان تهرانی دامن زده میشد را التیام میبخشد. اولین مرکز خرید خیابان امامزاده حسن، «وحدت» بود. پاساژی قدیمیساز که روزگاری از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را میشد در آن جُست.
اما حالا مدتی است که «عقیق» جای وحدت را گرفته است. عمارتی زیبا و پر زرق و برق که خیلی از اهالی، خریدهای جدیشان را در آن انجام میدهند.
دوست داری یه مقاله بنویسی
اگه فکر میکنی حرفی برای گفتن داری، میتونی یه مقاله کاربردی یا جذاب برای سایت بنویسی.